روزگاری شهر مـا ویران نبود
دین فروشی اینقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی عرفان نبود
هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود
دختران را بـی حجابی ننگ بود
رنگ چـادر بهتر از هـر رنگ بود
مرجعیت مـظهر تـکـریم بود
حکم او را عالمی تسلیم بود
یک سخن بود و هزاران مشتری
آن هـم از لوث قرائت ها بری
هدیه بر رقاصه ها واجب نبود
قدر عالِم کمتر از مـطرب نبود
وه ؛ که در سال سیاه دوهزار
کار فرهنگی شده پخش نوار
ذهن صاف نوجوانان محل
پر شده از فیلم های مبتذل
آدمیت کو؟ دگر آدم کی است؟
آدم قرن تمدن بـرفی است!
پشت پـا بـر دین زدن آزادگیست
حرف حق گفتن عقب افتادگیست
آخر ای پرده نشین فاطمه
تو برس بر داد دین فاطمه
بی تو منکر ها همه معروف شد
کینه توزی با دلی مکشوف شد
در به روی فتنه جویان باز شد
دشمنی با نایبت آغاز شد
بی تو دلهامان به جان آمد؛ بیا!
کـاردها بـر استخوان آمد؛ بیا